من از آنچه نمی دانید نمی ترسم؛ اما بنگرید در آنچه می دانید چگونه عمل می کنید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
تعلیــــــــــــــــــم وتعــــــــــلم
شقایق به باران نروید ز سنگ
چهارشنبه 89 آبان 12 , ساعت 5:0 عصر  

باب چهارم در تواضع
حکایت امیرالمومنین علی (ع) و سیرت پاک او
 

کسی مشکلی برد پیش علی
مگر مشکلش را کند منجلی
امیر عدو بند مشکل گشای
جوابش بگفت از سر علم و رای
شنیدم که شخصی در آن انجمن
بگفتا چنین نیست یا باالحسن
نرنجید از او حیدر نامجوی
بگفت ارتو دانی از این به بگوی
بگفت آنچه دانست و بایسته گفت
به گل چشمه? خور نشاید نهفت
پسندید از او شاه مردان جواب
که من بر خطا بودم او بر صواب
به از من سخن گفت و دانا یکی است
که بالاتر از علم او علم نیست
گر امروز بودی خداوند جاه
نکردی خود از کبر در وی نگاه
بدر کردی از بارگه حاجبش
فرو کوفتندی به ناواجبش
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن
یکی را که پندار در سر بود
مپندار هرگز که حق بشنود
ز عملش ملال آید از وعظ ننگ
شقایق به باران نروید ز سنگ
گرت در دریای فضل است خیز
به تذکیر در پای درویش ریز
نبینی که از خاک افتاده خوار
بروید گل و بشکفد نوبهار
مریز ای حکیم آستینهای در
چو می‌بینی از خویشتن خواجه پر
به چشم کسان در نیاید کسی
که از خود بزرگی نماید بسی
مگو تا بگویند شکرت هزار
چو خود گفتی از کس توقع مدار
سعدی
بوستان


نوشته شده توسط ینی اسد | نظرات دیگران [ نظر] 
دشمنترین مردم در نزد خدا ، دو کس باشند
سه شنبه 89 آبان 11 , ساعت 11:15 عصر  

 

17 سخنى از  حضرت علی ( ع )

در وصف کسانى که داورى میان مردم را به عهده مى‏گیرند و شایان آن نیستند .

دشمنترین مردم در نزد خدا ، دو کس باشند . یکى آنکه خداوند او را به حال خود رها کرده ، پس ، از راه راست منحرف گشته است ، به سخنان بدعت‏آمیز دلبسته و مردم را به ضلالت فرا مى‏خواند . فریبى است براى کسى که بدو فریفته شود . از راه هدایتى که پیشینیانش به پیش پاى گشانده‏اند ، رخ بر مى‏تابد و کسانى را که در ایام حیاتش یا پس از مرگش به او اقتدا مى‏کنند ، گمراه مى‏سازد . بار خطاهاى دیگران بر دوش کشد و در گرو خطاى خود باشد . دیگرى ، کسى است که کوله‏بار نادانى بر پشت گرفته و در میان جماعت نادانان امت در تکاپوست . در ظلمت فتنه و فساد جولان دهد و ، همانند کوران ، راه اصلاح و آشتى را نمى‏بیند . جمعى که به ظاهر آدمى‏اند ، او را دانشمند خوانند و حال آنکه در او دانشى نیست . آغاز کرده و گردآورده ، چیزى را که اندکش از بسیارش بهتر است . خویشتن را از آبى گنده سیراب کرده و بسا چیزهاى بى‏فایدت که در گنجینه خاطر خود نهان دارد . در میان مردم به قضاوت نشست و بر عهده گرفت که آنچه را که دیگران در شناختش درمانده‏اند برایشان آشکار سازد . اگر با مشکل و مبهمى رویاروى گردد ، براى گشودن آن سخنانى بیهوده از رأى خویش مهیا کند ، که آن را کلامى قاطع پندارد و بر قامت آن جامه‏اى مى‏بافد ،

در سستى ، چونان تار عنکبوت . نداند رأیى که داده صواب است یا خطا . اگر صواب باشد ، بیمناک است که مبادا خطا باشد . و اگر خطا باشد ، امید مى‏دارد که آنچه گفته صواب باشد . نادانى است ، در عین نادانى ، دستخوش خبط و خطا ، و با این حال ، بر اشترى سوار است که آن هم پیش پاى خود نبیند . هرگز در علمى حکم قطعى نراند .

روایات را بر باد مى‏دهد آنسان که گیاه خشک را بر باد دهند . به خدا سوگند ، توانایى آن ندارد که درباره آنچه بر او وارد مى‏شود حکمى صادر کند . شایسته مسندى که بر آن نشسته است نباشد . و نمى‏پندارد که دیگران را در چیزى که خود بدان جاهل است دانشى باشد و نمى‏بیند که آن سوى آنچه او بدان دست یافته دیگرى را رأى و نظرى بود . اگر مطلبى بر او پوشیده ماند کتمانش کند ، زیرا به جهل خود آگاه است .

 

خونهاى به ناحق ریخته ، از جور او فریاد مى‏آورند . میراثهاى بناحق تقسیم شده از ظلم او مى‏نالند . به خداوند شکوه مى‏کنم از مردمى که در جهل زیستند و در ضلالت مردند . در نظر آنان هیچ متاعى کاسدتر از کتاب خدا نیست اگر آنچنانکه شایسته است تلاوت شود . و هیچ متاعى رواجتر و گرانبهاتر از آن نیست اگر تحریف شده باشد و از معنى واقعى خود گردیده باشد . هیچ چیز را زشت‏تر از کار نیک نمى‏دانند و هیچ چیز را نیکوتر از زشتکارى نمى‏شمارند .


نوشته شده توسط ینی اسد | نظرات دیگران [ نظر] 
سوزد مرا سازد مرا
سه شنبه 89 آبان 11 , ساعت 11:9 عصر  

رهی معیری
غزلها - جلد اول
                                       ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
                                                 بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
                                          زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
                                                     غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
                                         نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
                                                        با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
                                             سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
                                                        وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
                                   بستاند ای سرو سهی سودای هستی از رهی
                                                            یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
 

نوشته شده توسط ینی اسد | نظرات دیگران [ نظر] 
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
سه شنبه 89 آبان 11 , ساعت 11:1 عصر  
انوری
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
                           چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
                          وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
                               غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه? نوش است و ما اندر هوس مانده
                                     که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه? حیوان حیاتی انوری را ده
                                 که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
 

نوشته شده توسط ینی اسد | نظرات دیگران [ نظر] 
پرهیزگاران را برایم وصف کن
شنبه 89 آبان 8 , ساعت 6:41 عصر  

184 خطبه‏اى از آن حضرت ( ع )

گویند که امیر المؤمنین ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام که مردى عبادت پیشه بود . روزى گفتش که اى امیر المؤمنین ، پرهیزگاران را برایم وصف کن . آنسان که گویى در آنها مى‏نگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ کرد ، سپس گفت :

اى همّام از خدا بترس و نیکوکار باش که خدا با کسانى است که پرهیزگارى کنند و نیکوکارند .

[ 445 ]

همّام بدین سخن قانع نشد و على ( ع ) را سوگند داد . على ( ع ) حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد ( ص ) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود :

اما بعد ، خداوند ، سبحانه و تعالى ، موجودات را بیافرید ، و چون بیافرید از فرمانبرداریشان بى‏نیاز بود و از نافرمانیشان در امان . زیرا نه نافرمانى نافرمایان او را زیانى رساند و نه فرمانبردارى فرمانبرداران سودى . آنگاه روزیهایشان را میانشان تقسیم کرد و جاى هر یک را در این جهان معین ساخت . پس پرهیزگاران را در این جهان فضیلتهاست . گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آمیخته . از هر چه خداوند بر آنها حرام کرده است ، چشم مى‏پوشند و گوش بر دانستن چیزى نهاده‏اند که آنان را سودى رساند . آنچنان به بلا خو گرفته‏اند که گویى در آسودگى هستند . اگر مدت عمرى نبود که خداوند برایشان مقرر داشته ، به سبب شوقى که به پاداش نیک و بیمى که از عذاب روز بازپسین دارند ، چشم بر هم زدنى جانهایشان در بدنهایشان قرار نمى‏گرفت . تنها آفریدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد مى‏نماید . با بهشت چنان‏اند که گویى مى‏بینندش و غرق نعمتهایش هستند . و با دوزخ چنانند که گویى مى‏بینندش و به عذاب آن گرفتارند . دلهایشان اندوهگین است و مردمان از آسیبشان در امان‏اند . بدنهاشان لاغر است و نیازهاشان اندک است و نفسهایشان به زیور عفت آراسته است . روزى چند در بلا پاى مى‏فشرند و از پى آن آسایشى ابدى دارند . این معاملت ، که پروردگارشان نیز برایشان آسانش ساخته است ، سود بسیار دهد . دنیا در طلب آنهاست و آنها از دنیاگریزان‏اند . به اسارتشان مى‏گیرد ولى جانهاى خویش به فدیه دهند تا از اسارت برهند .

اما شبها ، همچنان برپاى ایستاده‏اند تا جزء جزء کتاب خدا را بخوانند . مى‏خوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مى‏خوانند . به هنگام خواندنش خود را اندوهگین مى‏سازند و داروى درد خویش از آن مى‏جویند . چون به آیتى رسند که در آن بشارتى باشد ، بدان میل کنند و در آن طمع بندند و چنانکه گویى در برابر چشمانشان جاى دارد ،

جانهاشان به شوق دیدار سر مى‏کشد و چون به آیتى رسند که در آن وعید عذاب باشد گوش دل بدان مى‏سپارند و پندارند که اکنون بانگ جوش و خروش جهنم در

[ 447 ]

گوششان پیچیده است . در برابر پروردگارشان میان خم کرده‏اند و پیشانى و کف دست و زانو و نوک پاى بر زمین نهاده‏اند و از خداوند تعالى مى‏طلبند که آزادیشان بخشد .

اما در روزها ، عالمان‏اند ، بردباران‏اند ، نیکوکاران‏اند ، پرهیزکاران‏اند . بیم خداوندشان چنان تراشیده که تیرگران تیر را بتراشند . چون بیننده‏اى در آنان نگرد ،

پندارد که بیمارند و حال آنکه ، بیمار نیستند و گوید بى‏شک در عقلشان خللى است .

آرى ، کارى بزرگشان به خود مشغول داشته .

از اعمال خویش چون اندک باشد ، ناخشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندک نماید ، که اینان پیوسته خود را متهم مى‏دارند و از آنچه مى‏کنند بیمناک‏اند .

چون یکیشان را به پاکى بستایند ، از آنچه درباره‏اش مى‏گویند بیمناک مى‏شود و مى‏گوید که من خود به خویشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است . اى پروردگار من ، مرا به آنچه مى‏گویند مؤاخذت مکن ، مرا بهتر از آنچه مى‏پندارند بگردان و گناهان مرا که از آن بى‏خبرند ، بیامرز .

از نشانه‏هاى یکیشان این است که مى‏بینى که در کار دین نیرومند است و در عین دوراندیشى نرمخوى و ایمانش همراه با یقین است و به علم آزمند و علمش آمیخته به حلم و توانگریش همراه با میانه‏روى است و عبادتش پیوسته با خشوع . در عین بینوایى محتشم است و در عین سختى ، صابر . در طلب حلال است و در جستجوى هدایت شادمان . از آزمندى به دور است . در آن حال ، که به کارهاى شایسته مى‏پردازد ، دلش بیمناک است . سپاسگویان روز را به شب مى‏آورد و ذکرگویان شب را به روز مى‏رساند . شب را در عین هراس مى‏گذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح مى‏گشاید . هراسش از غفلتى است که مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتى است که نصیبش گشته .

اگر نفسش در طلب چیزى ناخوشایند سرکشى کند ، پاى مى‏فشرد تا خواهشش را برنیاورد . شادمانى دلش ، چیزى است که پایدار است و پرهیزش ، از چیزى که نمى‏پاید . دانش را به بردبارى آمیخته است و گفتار را با کردار . او را بینى که آرزویش کوتاه است و خطایش اندک . دلش خاشع است و نفسش قانع . خوردنش اندک است

[ 449 ]

و کارهایش آسان و ، دینش محفوظ و ، امیالش مرده و خشمش ، فرو خورده .

به خیرش امید است و از شرش ایمنى . اگر در جمع غافلان باشد ، نامش را در زمره ذاکران نویسند و اگر در میان ذاکران باشد ، در شمار غافلانش نیاورند .

اگر بر او ستمى رود ، عفو کند و به آن کس ، که محرومش داشته ، بخشش نماید . و با هر که از او ببرد ، پیوند کند . زشتگویى از او دور است . گفتارش نرم است . ناپسندى در او ناپیداست و نیکوکارى در او هویدا . همواره خیرش روى آورده و شرش پشت کرده باشد . در شدایدى که دیگران را مى‏لرزاند ، او از جاى نمى‏شود و در مکاره شکیبایى را از دست نمى‏هلد و چون در امن و راحت باشد ، سپاس حق به جاى آورد . بر کسى که دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نکشاند .

پیش از آنکه بر زیانش شهادت دهند ، او خود به حقیقت اعتراف مى‏کند . و چون به پاسدارى امرى وادارندش ، ضایعش نمى‏گذارد . آنچه را که خواهند که به خاطر بسپارد از یاد نمى‏برد . دیگران را با القاب زشت نمى‏خواند .

به همسایه زیان نمى‏رساند . به هنگام مصایب شماتت روا نمى‏دارد . به باطل وارد نمى‏شود و از حق پاى بیرون نمى‏نهد . اگر خاموش باشد از خاموشى خویش غمگین نمى‏گردد . صدا به خنده بلند نمى‏کند . چون بر او ستمى رود صبر مى‏کند تا خدا انتقامش را بستاند . خود را به رنج مى‏افکند و مردم از او در راحت‏اند .

براى روز بازپسین ، خویشتن به مشقت مى‏اندازد و مردم را راحت مى‏رساند . از هر که دورى گزیند به سبب پارسایى و پاکى است و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویى و رحمت است . نه دورى گزیدنش از روى تکبر است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و خدعه .

گوید که همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشى جان داد . امیر المؤمنین گفت که :

بر جانش بیمناک بودم .

سپس فرمود :

[ 451 ]

آرى ، اندرزهاى رسا به هر که اهلش باشد چنین کند .

یکى گفت : یا امیر المؤمنین تو خود چگونه‏اى ؟ گفت :

واى بر تو ، مرگ هر کس را زمانى است که از او در نگذرد و سببى است که از آن بیرون نرود از اینگونه سخنان بازایست که شیطان بر زبان تو دمیده است .


نوشته شده توسط ینی اسد | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4      >
درباره وبلاگ

تعلیــــــــــــــــــم وتعــــــــــلم

ینی اسد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 1 بازدید
بازدید دیروز: 5 بازدید
بازدید کل: 28657 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
نوشته های پیشین

آبان 89
اسفند89
فروردین90
لوگوی وبلاگ من

تعلیــــــــــــــــــم وتعــــــــــلم
لینک دوستان من

عاشق آسمونی
حقیقت در دنیای مجازی
مهر بر لب زده
مهربرلب
..::* حامیان ولایت *::..
آقاشیر
سروش دل
.: شهر عشق :.
O2H-SMS
همه چیز
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
«نجوای شبانه»
سعادت نامه
توشه آخرت
زائر ...zaeer
سایت حقوقی قانون ایران + www.LawIran.ir
سرود عرش
کیمیا
خیارج سرای من است
وبلاگ مرزداران عشق * ایران *
ناجی
***رویا***
بر و بچه های ارزشی
Sea of Love
یالان دنیا
کشکول
پراکلیتوس آمده
فریاد بیصدا
صفاسیتی
زیباترین
گالری بهترین ها
فانوس
اردبیل شهری برای همه
یک بله و یک عمر خوشبختی یا یک بله و یک بلا
انجمن روانشناسان حوزه
سیدحمید حسینی
دانشکده علوم حدیث
پژوهشکده علوم حدیث
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عج
نهج البلاغه
خودم
فقط خدا
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ